نادر ابراهیمی را احتمالا با «آتش بدون دود» میشناسید. رمانِ بلندی که در ترکمن صحرا و در قالب سرگذشت چند نسلِ حاصل از عشقِ «گالان و سولماز» دوره ای از تاریخ ایران را روایت میکند.
نادر دلبستهی ایران است و این امضا در “خلق کلّیت” و “جزئیات” کارهایش نمایان است.
اولین بار وقتی در صفحه ی آخر یکی از مجموعه داستان های کوتاهش، عناوین فعالیتش را دیدم، از این که در دهه ۶۰ در سپاه و حوزهی علمیه داستان نویسی درس داده است، جاخوردم!
سیبیل چپ گرایانه و یا گرایشهای دیگر انقلابیِ چپِ ضد امپریالیستی، مانعی برای حضور او در این جمع ها و دوره ها نبود چون نادر پیش و بیش از هز چیز به ایران گرایش داشت و نمیتوانست روشنفکری را در دود سیگار تنهایی و “تافته ی جدا بافته بودن” پی بگیرد.
اگر چه من فکر می کنم او در تاریخ ادبیات و روشنفکری، تافته ای جدا بافته بود.
این ویدیو را ببینید! دارد از این که چرا وسط معرکهی جنگ بوده است، حرف میزند! میگوید اگر نمی رفتم دیگر نمیتوانستم حرف بزنم!
خانهای برای شب را بیشتر از قصههایش بخاطر یادداشت ۲۸ صفحهای دربارهی «مفهوم قصه» توصیه میکنم. با اینکه قدیمی و مربوط به سال ۴۱ است اما نادر را می شناساند!
او بی مهابا از این میگوید که فروتنیِ بیجا ندارد و آنچه میخواهد دربارهی قصه بگوید، یک تجربه است؛ « من لحظهی جداشدنیِ یک تجربه را به قضاوت میگذارم؛ تنها این و نه بیشتر»
بعد کمی به پر و پای تعریف هنر -که رسم معهود بررسیهاست- می پیچد؛ «تعریف نمیتواند سدی در برابر حرکت باشد. فقط میتواند توضیح دهنده ی حرکت باشد؛ اما ما با تعریف کردنها همه چیز را در محدودیتی قرار دادهایم که فی نفسه در آنها وجود ندارد ونباید وجود داشته باشد.»
و بعد هم دربارهی این اتهام که نوشتههایش دز فلسفی و مسائل سیاسی-اجتماعی بالایی دارد، قیام میکند. ” من همانقدر که خوانندهام را به دست آوردم حق دارم عقایدی را که میانگارم به سود انسان یا به سود میهن و ملت من است بیان کنم و یا نظراتم را در مورد مسائل اجتماعی با آنها در میان بگذارم من حق دارم به بارزترین صورت ممکن نقائص زندگی کنونی را نشان بدهم و در دگرگون ساختن آن خود را سهیم کنم. همچنان که مخالفان عقاید من نیز محقند که به اتکای طرق مشروع و اخلاقی این عقاید را رد کنند، سرکوب کنند یا مانع گسترش آن شوند.”
اما بعد از این همه شاخ و شانه کشیدنها -که شاید اول فکر کنید برای فرار رو به جلو نسبت به مباحث تخصصی ادبیات، تدارک شده است- به طرز نادری وارد بحث تخصصی نثر میشود.
از نثر تدریسی -که نامگذاری خودش است- پرده بر میدارد، چند گونه نویسی را انتخاب می کند و درباره ی «آهنگ نثر» مینویسد. بله آهنگ نثر!
چیزی که در آثار نادر به وفور یافت میشود.
یادم باشد بعد از این دربارهی شاهکار دیگرش «بار دیگر شهری را که دوست میداشتم» کمی بنویسم. آهنگ نثر آنجا مصادیق فراوانی دارد.